چندروزقبل حامدگفت:میشه یه سوال بپرسم؟که چرا خدا من رو معلول افرید؟موندم بهش چی بگم فقط گوش می کردم و...می گفت به دردهیچ کاری نمی خورم.بعدازمدرسه پرستارها مامعلول ها رو فقط روتخت پرت می کنندوبایدتاشب به درودیوارنگاه کنیم ومنم که چشمام.....اما اگه پیش مامانم بودم اینارونمی گفتم.چون مامان حامد تبریز زندگی می کنه وپدرش هم فوت شده...حالامیدونیدبزرگترین ارزوی حامد من چیه؟؟؟رییس بانک شم وپول داشته باشم تادست وپاهاموعمل کنم تامامانی منو پیشه خودش ببره.من به سختی اشکامومی چیدم تا...اخه یه پسر۸ساله استثنایی چقدقشنگ از احساسش میگه.چون توبهزیستی ملاقاتی نداره ازم خواسته پیشش برم تادوستام خانومموببینن .....
خدایا خوب میدانی ندارمشکوه ای هرگز سپاس ازداده های تو سپاس ازتقدیرتو ببخشد ازخاطره غم انگیزم.حالا کمی هم برای فرشته های اسمونی دعا کنید....
اگرمیهمانان نبودند خانه ها همچون گورستان می شدند. گرگی بسیارمیهمان نواز به بره ای بیچاره گفت:ایادوست نداری باتشریف فرمایی خویش منزل مارامنورکنی؟ بره پاسخ داد:مایه افتخار من است که شمارا ملاقات کنم اگرمنزلتان درمعده نباشد. میهمانم رادراستانه خانه ام نگه داشتم وبه اوگفتم:تورابه خداقسم میدهم هنگام ورودپاهایت راپاک مکن. بخشش ان نیست که انچه بیشتر ازتوبه ان نیازدارم به من بدهی؛بلکه بخشش انست که انچه توبیشترازمن به ان احتیاج داری به من ببخشی. اگرتوچیزی ببخشی غمخوارهستی.ولی فراموش مکن که هنگام بخشش روی خود راازکسی که چیزی به اومی بخشی برگردانی تاحیا وخجالت او درمقابل چشمانت نمایان نشود..(دیدم وب راکت شده برات گذاشتم تا بذاری رو وب...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
بیشترشون قشنگ بودن.امایکیشون قشنگتر....بگم؟؟؟
اخه بعضی هارو نمیشه گفت...
چندروزقبل حامدگفت:میشه یه سوال بپرسم؟که چرا خدا من رو معلول افرید؟موندم بهش چی بگم فقط گوش می کردم و...می گفت به دردهیچ کاری نمی خورم.بعدازمدرسه پرستارها مامعلول ها رو فقط روتخت پرت می کنندوبایدتاشب به درودیوارنگاه کنیم ومنم که چشمام.....اما اگه پیش مامانم بودم اینارونمی گفتم.چون مامان حامد تبریز زندگی می کنه وپدرش هم فوت شده...حالامیدونیدبزرگترین ارزوی حامد من چیه؟؟؟رییس بانک شم وپول داشته باشم تادست وپاهاموعمل کنم تامامانی منو پیشه خودش ببره.من به سختی اشکامومی چیدم تا...اخه یه پسر۸ساله استثنایی چقدقشنگ از احساسش میگه.چون توبهزیستی ملاقاتی نداره ازم خواسته پیشش برم تادوستام خانومموببینن .....
خدایا خوب میدانی ندارمشکوه ای هرگز سپاس ازداده های تو سپاس ازتقدیرتو
ببخشد ازخاطره غم انگیزم.حالا کمی هم برای فرشته های اسمونی دعا کنید....
خاطره ۱۸ابان یادته؟به به.....خوب جاییه...
قاره خوب جاییه...به به...شما اقای...؟ای....
میشه شما خودتون ۱خاطره بذارید...؟
اگرمیهمانان نبودند خانه ها همچون گورستان می شدند.
گرگی بسیارمیهمان نواز
به بره ای بیچاره گفت:ایادوست نداری باتشریف فرمایی خویش منزل مارامنورکنی؟
بره پاسخ داد:مایه افتخار من است که شمارا ملاقات کنم اگرمنزلتان درمعده نباشد.
میهمانم رادراستانه خانه ام نگه داشتم وبه اوگفتم:تورابه خداقسم میدهم هنگام ورودپاهایت راپاک مکن.
بخشش ان نیست که انچه بیشتر ازتوبه ان نیازدارم به من بدهی؛بلکه بخشش انست که انچه توبیشترازمن به ان احتیاج داری به من ببخشی.
اگرتوچیزی ببخشی غمخوارهستی.ولی فراموش مکن که هنگام بخشش روی خود راازکسی که چیزی به اومی بخشی برگردانی تاحیا وخجالت او درمقابل چشمانت نمایان نشود..(دیدم وب راکت شده برات گذاشتم تا بذاری رو وب...