-
خاطرات یک معلم
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 21:19
خاطرات یک معلم چندروزقبل حامدگفت:میشه یه سوال بپرسم؟که چرا خدا من رو معلول افرید؟موندم بهش چی بگم فقط گوش می کردم و...می گفت به دردهیچ کاری نمی خورم.بعدازمدرسه پرستارها مامعلول ها رو فقط روتخت پرت می کنندوبایدتاشب به درودیوارنگاه کنیم ومنم که چشمام.....اما اگه پیش مامانم بودم اینارونمی گفتم.چون مامان حامد تبریز زندگی...
-
گفتار هفته
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 20:52
۱. آغوشت را به سوی دگرگونی بگشا، اما از ارزشهای خود دست بر ندار ۲. فضای عشق در خانه تو شالوده ای است برای زندگی ات
-
گفتار هفته
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1388 23:50
۱.به یاد داشته، باش دست نیافتن به آنچه میخواهی گاهی از اقبال بیدار تو سرچشمه میگیرد . ۲ .قواعد را فراگیر تا به چگونگی شکستن آنها به گونه ای شایسته ،اگاه باشی.
-
خاطره بفرست
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 20:10
سلام د رست جون این وبلاگ مخصوص خاطرات قشنگ تو قشنگترین خاطراتت بفرست تا همه دوستای دیگت هم بخونن
-
زندگی
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 18:23
زندگی دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که زندگی نکرده است ،تقویمش پر شده بود و تنها دو روز،تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود. پریشان شد وآشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد،داد زد و بد بیرا گفت ، خدا سکوت کرد ،جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت ،خدا سکوت کرد ،آسمان و زمین را به هم ریخت،خدا...